جدول جو
جدول جو

معنی نقب افکن - جستجوی لغت در جدول جو

نقب افکن
(دَ / دِ)
نقب زن. آنکه در خانه کسی نقب زند. (آنندراج). دزد خانه. (ناظم الاطباء) :
بی ترس تیغ و دار بگوئیم تا که ایم
نقب افکن خزینۀ ترکان صبحگاه.
خاقانی.
رفوکاری ز نقب افکن نخواهند
بسان حک کاغذ از تبرزن.
امیرخسرو (آنندراج).
، معدن چی. (ناظم الاطباء). رجوع به نقب زن شود
لغت نامه دهخدا
نقب افکن
آهونزن سمچ افکن نقب زن نقاب: بی ترس تیغ و دار بگوییم تا که ایم نقب افکن خزینه بریم آن صبحگاه. (خاقانی. سج. 374)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بمب افکن
تصویر بمب افکن
نوعی هواپیمای جنگی که بمب ها را روی هدف های نظامی می اندازد
فرهنگ فارسی عمید
(نَ اَکَ)
عمل نقب افکن. نقب زنی:
نقد شش روز ازخزانۀ هفت گردون برده ام
گر چه در نقب افکنی چل شب گران آورده ام.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(غَثْ ثُ سَ کَ دَ)
نقب کندن. نقب زدن. نقب بریدن:
نقب افکنیم نیمشب ازدور تا بریم
پی بر سر خزینۀ پنهان صبحگاه.
خاقانی.
این بند که بر دلم کنون افکندند
نقبی است که بر خانه خون افکندند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ / دِ)
بمب افکننده. آنکه یا آنچه بمب می افکند.
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ / شُ نَ / نُو)
دلاور و بهادر را گویند که یکه و تنها در میان فوج غنیم بتازد. (جهانگیری). رشید. اسب تازنده:
برآشفت از آن پور اسفندیار
جوانی بد اسب افکن و نامدار.
فردوسی.
سواریم و گردیم و اسب افکنیم
کسی را که دانا بود نشکنیم.
فردوسی.
از آن بد کز ایران ندیدم سوار
نه اسب افکنی از در کارزار.
فردوسی.
مبازر ز لشکر نخستین منم
که اسب افکن و گرد روئین تنم.
فردوسی.
از ایشان صد اسب افکن از ما یکی
همان صد به پیش یکی اندکی.
فردوسی.
چو طینوش اسب افکن و قیدروش
نهاده بگفتارقیدانه گوش.
فردوسی.
چو میلاد با آرش مرزبان
چو پیروز اسب افکن از گرزبان.
فردوسی
بدان تا میان دو رویه سپاه
بود گرد اسب افکن و رزم خواه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
عقاب افکننده. آنکه یا آنچه عقاب را بیندازد:
ز پرهای تیر عقاب افکنش
عقابان فزونند پیرامنش.
نظامی.
بسی خون گرو کرده در گردنش
عقابین چنگ عقاب افکنش.
نظامی.
، کنایه از حلقه بگوش یعنی مطیع و غلام، چه عقاب بمعنی رشته است که در سوراخ گوش کشند برای انداختن حلقه. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به عقاب شود
لغت نامه دهخدا
(ذُ فُ)
نقب زن. کننده نقب
لغت نامه دهخدا
عمل وشغل نقب افکن نقب زنی: نقد شش روز از خزانه هفت گردون برده ام گرچه در نقب افکنی چل شب کران آورده ام. (خاقانی. سج. 255)
فرهنگ لغت هوشیار
آهون زدن نقب زدن: نقب افکنیم نیمشب از دور تابریم پی بر سر خزینه پنهان صبحگاه. (خاقانی. سج. 374)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسب افکن
تصویر اسب افکن
مرد دلاور وبهادر را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بمب افکن
تصویر بمب افکن
نوعی هواپیمای جنگی خاص حمل و پرتاب بمب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقاب افکن
تصویر عقاب افکن
آن که عقاب را بیندازد (تیر و مانند آن)، غلام حلقه به گوش مطیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نور افکن
تصویر نور افکن
شید افکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بمب افکن
تصویر بمب افکن
((~. اَ کَ))
هواپیمای جنگی مخصوص حمل و افکندن بمب
فرهنگ فارسی معین